سلام بر دوستان خوبم
امیدوارم که خوب و سلامت باشید و مثل من اسیر بیماری و تب نشده باشید . آدم ها تا سالم هستند ، قدر سلامتی خودشون رو نمی دونند . ولی به محض اینکه کسالتی براشون رخ میده ، حسرت روزهای شاد و پرانرژی شون رو می خورن .
امروز دوست دارم براتون یک شعر از مولانا بنویسم . شعری که خودم خیلی دوسش دارم.
به نام ایزد منان
من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا آن جام جان افزای را بریز بر جان ساقیا
بر دست من نه جام من ای دستگیر عاشقان دور از لب بیگانگان پیش ار پنهان ساقیا
نانی بده نان خواره را آن طامع بیچاره را آن عاشق نانباره را کنجی بخسبان ساقیا
ای جان جان جان جان ما ناودیم از بهر نان برجه گدا رویی مکن در بزم سلطان ساقیا
اول بگیر آن جام مه بر کفه آن پیر نه چون مست گردد پیرده رو سوی مستان ساقیا
رو سخت کن ای مرتجا مست از کجا شرم از کجا ور شرم داری یک قدحبر شرم افشان ساقیا
برخیز ای ساقی بیا ای دشمن شرم و حیا تا بخت ما خندان شود پیش ای خندان ساقیا