سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درد و دل های خودمونی با امام رضا

سلام

امیدوارم ایام به کام باشد و در زیر سایه چتر خداوندی خدا روزگار خوشی رو سپری کنید.

قبلا" در مورد تهاجم فرهنگی مطلب نوشته بودم ام با دیدن زندگی بعضی از مردم خالی از لطف نیست که گذری بر عواقب تهاجم فرهنگی کنم

پدر و پدر بزرگ هامون 33 سال پیش دست به یک انقلاب بزرگ زدند و نظام سیاسی کشور رو از سلطنتی به جمهوری تبدیل کردند . بعد هم که پای صندوق های رای رفتند و به جمهوری اسلامی ایران رای آری دادند . در اون زمان آرزوی مردم داشتن حکومتی بود که همچون حکومت مولا علی به داد ستم دیدگان و زخم خوردگان از حکومت پهلوی بودند . مردم از پهلوی بیزار بودند چون اعتقاداتشون رو داشت به یغما میبرد .  روزی غذقن کردن مراسم سوگواری سرور و سالار شهیدان ، روزی کشف حجاب ، روزی تاسیس خانه دختران و خیلی چیزهای دیگه . روزی که رضا خان کشف حجاب رو اعلام کرد دیگه خانم ها می ترسیدند تو خیابون ها و گذر گاه ها ظاهر بشن چون می ترسیدند که رسوای عالم بشن و عفتشون به خطر بیفته . اره می ترسیدند عفتشون تنها با ظاهر شدن موهای سرشون از بین بره . اما الان نوه و نتیجه های همون نسل پاک و مومن چنان تحت تاثیر تهاجم فرهنگی قرار گرفتند که حتی از ذست دادن گوهر پاک وجودشون هم نمی تونه تلنگری بر پیکره اون ها وارد کنه . دختری که با افتخار تمام از خاطرات یک شب بارانی در خونه مجردی دوست پسرش صحبت می کنه ، مادری که معتقده دخترش برای شناخت بیشتر یک پسر برای ازدواج اجازه داره تنها و بدون هیچ مراسمی به مسافرت بره ، نسل جوونی که داشتن رابطه جنسی پر خطر رو برای خودش تفریح و سرگرمی می دونه و معتقده که چون امکانات نیست و تفریح ندارند تن به هرزگی میدن ، زنی که همسر خودش رو وادار می کنه تا فقط برای ازاد بودن و با تاپ و شلوارک تو خیابون راه رفتن از کار و موقعیت اجتماعی خودش دست بکشه و به کشور های اروپایی برن حتی به قیمت زندگی در کمپ ، مردی که غیرتش رو با هر پک قلیون های میوه ای بر باد داده و هر روز فحش نثار جامعه و ملت می کنه همه اینها و بیش از اینها از اوضاع بد فرهنگی ما شکل گرفته . وقتی حکومت نتونه با آموزش های لازم بنان خانواده رو تقویت کنه مردم به سمت آموزش های کاذب جذاب میرن . ایکاش صدا و سیمای ما از عوامل سازنده فارسی1 یاد می گرفتند که چطور قدم به قدم و با یک برنامه ریزی دقیق تونست تا ریشه های بی هویتی رو در جان و روان برخی از خانواده ها پرورش بده .

تمام اینها رو گفتم تا از آرزو یاد کنم . یکسال پیش ارزو به امید یک زندگی بهتر همراه با ازادی به آلمان رفت . می گفت مردم اونجا دارن پول پارو می کنند و در تمامی امکانات غرق هستند . به همین علت همسرش رو که تازه در یک شرکت استخدام شده بود و درامد نسبتا" خوبی داشت رو وادار کرد تا به مونیخ برن به شهر گمشده ارزوها . خونه و زندگیش رو فروخت و به عنوان یک توریست وارد آلمان شد و بر نگشت و شد یک پناهنده اجتماعی . کار مشکلی هم نبود رفت سفارت المان و چندتا فحش به حکومت داد و در عالم خودش خودش رو سیاسی کرد . دولت آلمان هم  در یک کمپ در خارج از شهر مونیخ یک عدد کانتینر به اونا داد و گفت در اینجا زندگی می کنید در هفته فقط چند ساعت اجازه دارید از کمپ خارج شوید و کمیته امداد آلمان هم هر ماه یه پولی بهشون داد تا از گرسنگی نمیرن . از کاری که کرده بود خوشحال بود و دولت المان رو بسیار دست و دلباز معرفی می کرد اما حتی نمی دونست و شاید نمی خواست که بدونه یک کشور برای کاهش آسیب های اجتماعی به پناهندگانش پول میده تا به دزدی و فحشا و .... گرفتار نشن . 6 ماه گذشت و دولت المان اجازه داد تا در شهر خانه ای اجاره کنند تمام پولی رو که بابت فروش خانه و ماشین خودشون جمع کرده بودند برای تهیه خونه و مقدمات تولد گل پسرشون خرج کردند . چون به زبان انلیسی و آلمانی آشنایی نداشتند تا 2 سال اجازه کار ندارند . زندگی به سختی می گذره و تنها چیزی که بهشون امید میده لبخند های پیاپی پسر 4 ماهشونه که اونا رو به زندگی امیدوار می کنه . معتقده به خاطر اینکه شناسنامه پسرشون ایرانی نباشه این کار رو کردند  . روزگاری پسر بزرگ میشه و از پدرش می پرسه من کیم و بلاخره میفهمه که یک ایرانیه . از پدرش می پرسه ایا زندگی در کوچه پس کوچه های مناطق فقیر نشین مویخ از زندگی در خیابان دولت تهران بهتر و دلنشین تره . میگه در آلمان اختلاف طبقاتی نیست اما دوست دارم بهش بگم ارزوی عزیز من شما در مملکت خودت زیر برند بس لباس نمی پوشیدی اما الان در اونجا قادر به خرید یک جفت جوراب برای بچه ات نیستی و تمامی مایحتاج تو رو اقوام از ایران برات ارسال می کنند .

همه این ها رو گفتم تا بگم که در کشور نیاز به یک انقلاب دیگه موج میزنه . یک انقلاب که با تمامی ارمان های اسلامی برابری کنه . انقلابی علمی و فرهنگی . درست بیندیشیم . درست اموزش ببینیم و درست زندگی کنیم .

در مورد مسایل دانشگاهی و سطح علمی بسیار پایین در دانشگاه ها می خواستم بنویسم که دیگه وقت ندارم

به امید دیدار مجدد

یا علی




نوشته شده در تاریخ سه شنبه 90/10/13 توسط pishva
درباره وبلاگ

pishva

sayeh.mahtab99@yahoo.com
bahar 20
 قالب میهن بلاگ قالب وبلاگ